1
گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
2
گروه زبان و ادبیات فارسی، علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد، شهرکرد، ایران
10.30495/clq.1401.679126
چکیده
عنصر روایت یکی از مهمترین جنبههای ادبیات است که در چند دهة اخیر ذهن بسیاری از پژوهشگران حوزة نقد ادبی را به خود مشغول داشته است. اما در تاریخ ادبیات ایران «تاریخ نگاری» و آثار تاریخی فی النفسه اثر ادبی محسوب میشده، چراکه منشیان و ارباب رسایل و کارمندان دیوان انشاء و علما و ادیبان به کار نوشتن تاریخ مشغول بودهاند و یکی از مهمترین بنیانهای تاریخ نگاری برای آنان آشنایی به فن انشاء و دبیری و مهارت در فنون ادبی بوده است. از نیمههای قرن چهارم به بعد رفته رفته کتابهای بلاغت فارسی، مستقل از رسالات بلاغت عربی، به نگارش درمیآید و بنابراین رسالات تاریخی نیز مورد نقد ادبی قرار میگیرد. دو کتاب مهم تاریخ بلعمی مربوط به قرن چهارم که به دست بلعمی دبیر نگارش یافته و تاریخ ثعالبی که ظاهراً به قلم یک عالم علوم دین نوشته شده به لحاظ نوع روایت و سبک و سیاق به کارگیری مولفههای روایی نمونهایی روشن از تغییر یا چگونگی روند تغییردر کاربری صنایع بلاغی در این یک قرن است. نوشتة حاضر به تحلیل تفاوت روایت در این دو اثر از نظر ارکان روایت، همچون زاویة دید، میزان استفاده از گفتگو به عنوان عنصر پیش برندة پیرنگ و جان بخشی به خوانش روایت، و دیگر مولفه های روایت بر مبنای آرای ناقدان جدید در حوزة روایت می پردازد.